هفت-سین-مهدوی# | ... |
مولایم ما را ببخش که یک عمر چه کودکانه نشستیم و انتظار کشیدیم تا صدای شلیک یک توپ، نوید آمدن بهار را سر دهد.
ای صد افسوس که تو بهار ما بودی
و من بی تو هر فروردینم، دی بود و نمی دانستم.
مردمی را می بینم که سراسر شوق و شورند، خانه تکانی می کنند و لباس های نو بر تن…
اما برای چه؟! برای که؟!
اینان منتظرند تا بهار شود؟!!!
سالهاست می اندیشم که
⁉️هنگام بهار مگر چه می شود که اینگونه به هم می ریزیم، مهربان می شویم، به سراغ هم می رویم و از همه مهمتر منتظر می شویم…
انتظار…
سالهاست به لحظات تحویل سال و یک دقیقه ای که قبل از حلول سال نو همه ساکتند و نفس ها را در سینه حبس می کنند می اندیشم!
و هر ساله هیچ اتفاقی نمی افتد!!!
کجایی ای ربیع الأنام و نضره الأیام نمی دانم!
شاید از گذشته به ایرانیان اینگونه آموختند تا رزمایش ظهور برگزار کنند…
و صد افسوس که ره گم کردیم
و انتظار خورشید آسمانی را کشیدیم؛
و حال آنکه تو خود خورشید در زمین ما بودی و ما ندانستیم.
ای کاش دقایقی تمام نفس ها برای تو حبس می شد
و همه با هم زمزمه می کردند دعای عهد و ندبه و فرج را…
و ای کاش هفت سین مان را در جمکران می گستردیم
و در آن به جای سفره “سجاده ای” می انداختیم
به گستردگی زمین…
و"ستاره ای” از آسمان به زیر می کشیدیم به یاد تو…
و “ساعتی” برای شمار ثانیه هایی که بی تو گذشت!
و “سدر” را به یاد سدره المنتهی مصطفی ﷺ بر سجاده می ریختیم!
و “سیصد و سیزده سرباز و سلاحی” به نشان پایبندی بر سوگندی که با تو بسته ایم؛
تا خونی که در رگهایمان است نذر تو باشد…
که چه نیکو در عهد آموختیم بسراییم
“شاهِراً سَیْفی، مُجَرِّداً قَناتی،مُلَبِّیاً دَعْوَتةَ الدّاعی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادی”
و با شمیشر آخته، و نیزه برهنه، پاسخ گویان به ندای آن خواننده بزرگ در شهر و بادیه ایم.
و سین ششمِ سجاده مان را از خدا می خواهیم تا “سرمه” کشد چشمانمان را به وصال دیدارش…
و شنوا سازد شنوایی مان را به نوای انا المهدی…
اَللّـهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَتةَ ، وَ الْغُرَّتةَ الْحَمیدَتةَ وَ اکْحُلْ ناظِری بِنَظْرتَة منِّی اِلَیْهِ…
و سین هفتم را نیز من بر این سجاده می نشانم
“سلام علی آل یاسین".
به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف که صد البته نزدیک است…
?اللهم عجـــل لولیـــک الفـــرج?
[سه شنبه 1396-12-29] [ 02:46:00 ب.ظ ] |