سنگر حجاب | ... |
حجاب زن در واقع سنگراوست در مقابل تیره های آلوده،
که ازچشمان پرهوس هرمردی به اونشانه رفته است
[دوشنبه 1396-12-14] [ 01:24:00 ب.ظ ] |
شوق زیارت 2
|
|
|
||||||||||||||||||||||||||
برف شدیدی باریده بود . وقتی قطار دو ڪوهه وارد تهران شد ساعت دو نیمه شب بود . با چند نفر از رفقا حرڪت ڪردیم . علی اصغر را جلوی خانهشان در خیابان طیب پیاده ڪردیم . ? پای او هنوز مجروح بود . فردا رفتیم به علی اصغر سر بزنیم . وقتی وارد خانه شدیم ، مادر اصغر جلو آمد ، بیمقدمه گفت : آقا سید شما یه چیزی بگو !؟ ? بعد ادامه داد : دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا ڪنه . صبح ڪه پدرش میخواسته بره مسجد اصغر رو دیده ! ? از علی اصغر این ڪارها بعید نبود . احترام عجیبی به پدر و مادرش میگذاشت . ادب بالاترین شاخصه او بود. ? #شهید_علی_اصغر_ارسنجانی
شهیدمهدی باکری: خطروسوسه های درونی ودنیافریب راشناخته وبرحذر باشیم که صدق در نیت وخلوص درعمل،تنهاچاره سازماست
سال اول طلبگي هادي بود. يك روز به او گفتم: مي داني شهريه اي كه يك طلبه ميگيرد، از سهم امام زمان(عج) است. با تعجب نگاهم كرد و گفت: خب شنيدم، منظورت چيه؟! گفتم: بزرگان دين ميگويند اگر طلبه اي درس نخواند، گرفتن پول امام زمان (عج) براي او اشكال پيدا ميكند. كمي فكر كرد. بعد از آن ديگر از حوزه علميه شهريه نگرفت! با موتور كار مي كرد و هزينه هاي خودش را تأمين ميكرد، اما ديگر به سراغ سهم شهریه نرفت. ✳️هادي بسيار احتياط ميكرد؛ زيرا بزرگان راه رسيدن به كمال را دقت در حرام و حلال مي دانند. او به نوعي راه نفوذ شيطان را بسته بود. هميشه دقت ميكرد كه كارهايش مشكل شرعي نداشته باشد. ?يادم هست گاهي در پايگاه بسيج درس ميخواند، آخر شب كه كار بسيج تمام ميشد از دفتر بسيج بيرون مي آمد. داخل راهرو لامپ هايي داريم که شب نيز روشن است. هادي آنجا در سرما مي نشست و درس ميخواند! ?يك بار به هادي گفتم: چرا اينجا درس ميخواني؟ تو حق گردن گچكاري پايگاه داري، همه در و ديوار اينجا را خود تو بدون گرفتن مزد کچ کاری میكردي. همه تزئينات اينجا كار شماست. خب بمون توي پايگاه و درس بخوان. تو كه كار خلافي انجام نميدي. ✅هادي گفت: من اين درس رو براي خودم ميخوانم. درست نيست از نوري که هزينه اش را بيت المال پرداخت ميكند استفاده کنم. از طرفي چون ميدانم اين لامپها تا صبح روش است اينجا مي مانم. .
بس پیر در فراق تو مُرد و بسے جوان در انتظار آمدنٺ ، پیر مےشود
تا ما نمردهایم ، تو پا در رڪاب ڪن تعجیل ڪن عزیز دلم! دیر مےشود
|
||||||||||||||||||||||||||
|