بانوی ایران زمین | ... |
«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دستهای «رضا»یت
اشکی نشست گوشهی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت
از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری بین برادران غیوری،
نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟ میبارد از ضریح تو رحمت، ازآسمان اسم توعصمت
اسم از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به روی ما، به دعایت
این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو اذن زیارتی بده بانو!
این شعر را نخوانده برایت ای بانوی ایران زمین
[یکشنبه 1398-09-17] [ 11:48:00 ق.ظ ] |